تو چشماش سواله!

ساخت وبلاگ

این گری بیچاره از دست من زندگی ندارد بس که شب ها من را بالا سر خودش،می بیند و مجبور می شود از از سر راه من کنار برود تا من بروم سراغ آبیاری درخت ها.کی؟ساعت دوازده شب.یا اینکه بروم برای جلوگیری از سکته گرمایی توی حیاط هوای آزاد تنفس کنم.کی؟ساعت دو شب.یا بروم وستاره گلاویژ را نگاه کنم.کی؟ساعت پنج صبح.یا بروم همینجوری توی حیاط دور بزنم تا خوابم بپرد.کی؟ساعت شش و نیم صبح.بعد این گربه طفلکی هر بار باید از سر راهم من کنار برود تا من بروم و یک دل سیر ستاره گلاویژ را در آسمان بدون خورشید نگاه کنم و برگردم داخل خانه و او هم برگرد سر جای خواب سرد و سیمانی اش.

من نمی دانم گری چرا آن پله پایینی را برای خوابیدن انتخاب کرده است در حالیکه حیاط کلی جای خواب خوب دارد و می تواند مثل گربه های قبلی روی دیوارهای حیاط و مخصوصا پشت بوته یاس استراحت کند.کنار درخت انجیر هم که انتخاب همیشگی مادرش بود و پایین بوته یاس و چند کنج دیگر هم هست و گری می تواتد آنجاها آرامش داشته باشد.اما،صاف آمده و روی پله ورودی به حیاط سکنی گزیده است تا نه خودش آرامش داشته باشد و نه من آرامش وجدان.البته،فکر نکنم این انتخابش ربطی به iq داشته باشد.یعنی امیدوارم نداشته باشد.اصلا دلم نمی خواهد گری در دسته گربه های کم هوش باشد.

امروز عصر رفتم حیاط و گری هم اتفاقا بود.البته وسط حیاط نشسته بود و طبق معمول با چشمانی پر از سوال دنیا را می نگریست.با دیدن من کمی جابجا شد.اما،چشمانش همان چشمان بود؛ِغمگین و پر از سوال.من گربه زیاد دیده ام ولی وجدانا هیچ گربه ای با چنین چشمان پر رمز و رازی هرگز ندیده ام.طفلک انگار پاک با مفاهیم شادی و بازیگوشی و شیطنت و دلبری گربه سانانی بیگانه است و از بس همیشه غمگین است من گاهی فکر می کنم گری فیلسوفی،نظریه پردازی چیزی در دنیای گربه ها باشد و شاید منشا جریان فکری متفاوتی در بین گربه ها بشود.وگرنه از هر زاویه ای ‌که نگاه می کنم یک گربه نباید اینقدر غمگین باشد.

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 157 تاريخ : پنجشنبه 20 مرداد 1401 ساعت: 16:52