خانم همكار رفته بود جواب آزمايشش را بگيرد.اما، بجاى جواب آزمايش، يك شوك بزرگ به او داده شده بود:
- خانم عصر برگرديد.دكتر مى خواد با شما حرف بزنه.
برگشته بود اداره و هر ده دقيقه يك بار از من مى پرسيد:
- ايدز يا هپاتيت؟
راستش من به سرطان فكر مى كردم و از ته قلب برايش ناراحت بودم و متاسف و مضطرب.عصر هم با ترس و لرز زنگ زدم تا احوالش را بپرسم.خوشبختانه خبر خوشحال كننده بود.نه ايدز داشت و نه هپاتيت و سرطان.چربى خونش بالا بود!
پرژین...برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 292