شراره و پروين با هم به آرايشگاه آمده بودند تا خانم آرايشگر فكرى به حال موهاى سوخته هردوتايشان كند كه براى هم سوزانده بودند.پروين موهاى شراره را رنگ كرده بود و رنگى كه قرار بود شرابى باشد، صورتى از آب در آمده بود و شراره موهاى پروين را نارنجى كرده بود.بجاى اينكه زيتونى باشد.مجبور شدند موها را كوتاه كنند.
شراره و پروين دو تا دوست قديمى بودند.هر دو چهل ساله و هر دو شاد و خوشحال.شراره سبزه بود و لاغر كه حتى با آن موهاى صورتى هنوز زيبا بود و پروين سفيد و تپل و زيباتر و كمى هم خوشحالتر شايد.از قرار هر كدام دو تا دختر داشتند و شوهرهايى كه تسليم دوستى هسرانشان شده بود و سعى در بر هم زدن دوستى شان نداشتند.
تقريبا در يك ساعت و نيمى كه در آرايشگاه بودند،زير و بم زندگى شان را براى حضار و از جمله من رو كردند.هر دو بعد از ديپلم ازدواج كرده بودند و بچه دار شده بودند و الان هم كه چهل ساله بودند و خوشبختانه شاد و خوشحال.تازه معتقد بودند در چهل سالگى از دخترانشان خوشگل تر و جذاب تر هستند و تو دل بروتر اصلا.
نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۶ساعت 16:38 توسط پرژین|
پرژین...برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 238